سرخوشانه

نوشته های دختری از زمین

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

قبل ترهااا

از قبل :
وقتی نمی تونم فکرامو ب سرانجام برسونم ...وقتی همه فکرها رو می ذاری برای بعد
وقتی زمان نمی ایسته و تند تند می گذره و تو بزرگتر می شی..اینقدر کارای ریز و درشت وقتت رو میگیره ک وقت نمیکنی حواست رو جمع کنی ک ب گذر زمان توجه کنی ؛ ب اینکه چقدر بی هوا داری بزرگ میشی و هنوز وقت نکردی فکر کنی، راهت رو انتخاب کنی ، بفهمی چی از زندگیت میخای...
 و در یک لحظه ی شوم متوجه میشی ک از سنت عقب افتادی ، ک نه فکرت حتی رفتارت کمتر ازسن و سالته و تو جا موندی...

و ب یاد میاری ک جقدررر کار عقب افتاده داری و این فکرها رو میذاری برای بعد...

پ.ن : 11/12/91 اونروزا چقدر دغدغه های بیخود داشتم ک هیچکدومش الان برام ارزشی نداره 
واقعا چ موجود عجیبیه این انسان و عجیبتر از بشر زمانه .
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی :)

قدر دانی ^_^

راستش تو اصلا ب نظر من ی آدم حقیر نیستی تازه خیلیم اخلاقای خوبی داری 

ولی متاسفانه بطور کلی از نظر احساسی درونگرام و فقط وقتی عصبانی میشم هر چی ب زبونم میرسه رو با صدای بلند میگم 

بیشتر اوقات )درست مثل حالا( خیلیم مهربون و شوخ طبع و جذابی و کل قلبم برای توئه


صد حیف ک هیچ وخت نخاهی فهمید ؛ در عوض شاید صدها بار دیگه کلمات زشته : پست و اینطور مزخرفاتی رو، وقت دعوا ازم بشنوی

برای این اخلاق گندم ازت عذرخاهی می کنم و امیدوارم ک هیچوخت خوبیاتو از دست ندی 

من ب تک تک خوبیا و مهربونیات دلبستم 

بهترین اتفاقی بودی ک برای من افتاد و متاسفم ک چن ماه اول اصن دوست نداشتم 

قدردان محبتای تو :)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
گلی :)

ترس هام

دیروزها یه عنکبوت دیدم ک یکم از از انگشت شصتم کوچیکتر بود،باورت میشه؟!!!

میخاستم پنجره رو باز کنم ،پرده رو زدم کنار و به جلو خم شدم ک یهو دیدمش

انقد ترسیدمک سریع رفتم تو آشپزخونه... بعد مگس کشو برداشتم و رفتم کوبیدم روی پرده ک فرار کنه

خیلی پشیمون شدم از کارم؛چون اگ همونجا مونده بود شاید شوهری میدیدتش و میکشتتش

حالا چن روزه ک می گذره و خبری ازش نیست اما من هنوز میترسم بیاد سراغم...حتی نزدیک مبل کنار پنجره هم نمیرم

یعنی رفته خونش؟؟خدا کنه 

#ترس#عنکبوت

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
گلی :)