چند روزه دیگه چهلم خالمه ...
حال این روزام گریه ست و خیره شدن ب نقطه ای نامعلوم و گریه
گوشیمو تو مراسم گم کردم و بعد از اینکه دوباره سیم کارتمو فعال کردم کسایی ک بهم زنگ زدن ب انگشتای ی دست نمی رسه
از همه دورم و همینو میخام انگاری ...حالا حالاها حوصله شلوغی رو نخواهم داشت.. البته ی گمانه
------
هیچوقت فراموش نمی کنم وقتی این خبر شومو شنیدم آدمای دور و برم چ رفتاری باهام داشتن و قدر شوهرمو حالا بیشتر میدونم
امان از این اشکای لعنتی
خدایا تا هزار سال دیگه اشک نمیخام