سرخوشانه

نوشته های دختری از زمین

قبل ترهااا

از قبل :
وقتی نمی تونم فکرامو ب سرانجام برسونم ...وقتی همه فکرها رو می ذاری برای بعد
وقتی زمان نمی ایسته و تند تند می گذره و تو بزرگتر می شی..اینقدر کارای ریز و درشت وقتت رو میگیره ک وقت نمیکنی حواست رو جمع کنی ک ب گذر زمان توجه کنی ؛ ب اینکه چقدر بی هوا داری بزرگ میشی و هنوز وقت نکردی فکر کنی، راهت رو انتخاب کنی ، بفهمی چی از زندگیت میخای...
 و در یک لحظه ی شوم متوجه میشی ک از سنت عقب افتادی ، ک نه فکرت حتی رفتارت کمتر ازسن و سالته و تو جا موندی...

و ب یاد میاری ک جقدررر کار عقب افتاده داری و این فکرها رو میذاری برای بعد...

پ.ن : 11/12/91 اونروزا چقدر دغدغه های بیخود داشتم ک هیچکدومش الان برام ارزشی نداره 
واقعا چ موجود عجیبیه این انسان و عجیبتر از بشر زمانه .
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی :)

قدر دانی ^_^

راستش تو اصلا ب نظر من ی آدم حقیر نیستی تازه خیلیم اخلاقای خوبی داری 

ولی متاسفانه بطور کلی از نظر احساسی درونگرام و فقط وقتی عصبانی میشم هر چی ب زبونم میرسه رو با صدای بلند میگم 

بیشتر اوقات )درست مثل حالا( خیلیم مهربون و شوخ طبع و جذابی و کل قلبم برای توئه


صد حیف ک هیچ وخت نخاهی فهمید ؛ در عوض شاید صدها بار دیگه کلمات زشته : پست و اینطور مزخرفاتی رو، وقت دعوا ازم بشنوی

برای این اخلاق گندم ازت عذرخاهی می کنم و امیدوارم ک هیچوخت خوبیاتو از دست ندی 

من ب تک تک خوبیا و مهربونیات دلبستم 

بهترین اتفاقی بودی ک برای من افتاد و متاسفم ک چن ماه اول اصن دوست نداشتم 

قدردان محبتای تو :)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
گلی :)

ترس هام

دیروزها یه عنکبوت دیدم ک یکم از از انگشت شصتم کوچیکتر بود،باورت میشه؟!!!

میخاستم پنجره رو باز کنم ،پرده رو زدم کنار و به جلو خم شدم ک یهو دیدمش

انقد ترسیدمک سریع رفتم تو آشپزخونه... بعد مگس کشو برداشتم و رفتم کوبیدم روی پرده ک فرار کنه

خیلی پشیمون شدم از کارم؛چون اگ همونجا مونده بود شاید شوهری میدیدتش و میکشتتش

حالا چن روزه ک می گذره و خبری ازش نیست اما من هنوز میترسم بیاد سراغم...حتی نزدیک مبل کنار پنجره هم نمیرم

یعنی رفته خونش؟؟خدا کنه 

#ترس#عنکبوت

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
گلی :)

هوا خیلیی خوبه :)

کاش می شد کمی از این هوا در جایی گذاشت..

برای وقتهایی ک غمگینم،افسرده م و دلم خیلی تنگ شده این هوا را بپاشم روی شهر و قدم بزنم

کاش می شد کمی از این هوای خوب توی جیب هایم بریزم یا بالشم را اپر ز این هوا کنم

ولی نمی شود

فقط میتوانم حالا همین حالا از آن استفاده کنم

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
گلی :)

چقد خوووبه

چقد خوبه ک چشمای من ضعیفه 

خوبه چون تا وقتی ک خیلی دقیق نشدم نمیتونم ببینم ک طی این مدت سرماخوردگیم چقدر صورتم لاغر و لک شده

متوجه نشده بودم ک زیر ابروم در اومده 

سبیلای مغولیم چپ و راست بهم سلام میدادن و من نمیدیدمشون

خلاصه خوبه ک چشام ضعیفه

خوبه ک عینکمو ب چشمم نمیزنم 

بذار جزییات دست تکون بدن، من تو مود شروع  آشنایی باهاشون نیستم


#مزایای چشمای آستیگمات و نزدیک بین

#خوبیای چشمای من

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
گلی :)

استقامت

کوه هیچوقت برام نماد محکم بودن و صبوری نبوده 
کوه مجبوره ک وایسه .. پره از دلبستگی ،دلبسته ی یه مشت.. نه! خروار خروار سنگریزه س.
کوه برام سرده سنگینه خاکستریه ؛ هر وقت دلم میگیره یاد کوه میفتم 
دارم ب کوه فکر میکنم     کوه برام نماد استقامت نیست 
ولی درختا و حتی گلها با اون ریشه های ظریفشون و شاخ و برگ لطیفشون میتونن باشن
اونا جلوی باد و بی آبی و سیلاب و همه چی می ایستن.. محکم 
و هروخت ک نگاهشون میکنی انگار ک بهت لبخند میزنن .. مهربونه مهربون
۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
گلی :)

هعی

چند روزه دیگه چهلم خالمه ...
حال این روزام گریه ست و خیره شدن ب نقطه ای نامعلوم و گریه

گوشیمو تو مراسم گم کردم و بعد از اینکه دوباره سیم کارتمو فعال کردم کسایی ک بهم زنگ زدن  ب انگشتای ی دست نمی رسه
از همه دورم و همینو میخام انگاری ...حالا حالاها حوصله شلوغی رو نخواهم داشت.. البته ی گمانه
------
هیچوقت فراموش نمی کنم وقتی این خبر شومو شنیدم آدمای دور و برم چ رفتاری باهام داشتن و قدر شوهرمو حالا بیشتر میدونم

امان از این اشکای لعنتی
خدایا تا هزار سال دیگه اشک نمیخام


۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
گلی :)

مرگ

از پلی خاکی بالا رفت

پیرمردی نشسته بود و کاج می خورد

کمی جلوتر دوچرخه را کنار جاده گذاشت ورفت تا گلی چشمگیر را از نزدیک ببیند ،ببوید..

چند قدم ک به گل نزدیک شد ؛گل داد زد : برو! ب من نزدیک نشو...

برو.... برو تو بوی مرگ می دهی ،بوی زشت بیمارستان!


دوید.. دوچرخه فریاد می کشید: کجا می روی؟!! آهااااای ....

نشنید   می دوید و نمی شنید

می دوید و بویی شبیه به مرگ پخش می شد در فضا

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی :)

یا من اسمه دوا ...

اینروزا حال خاله م هیچ خوب نبود

اما انگار دیروز بدنش تا حدودی خون رو قبول کرده و پنج درصد بالا اومده

خدایا ممنونتم

این از بهترین خبرا تو این چند روز بوده :)))

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
گلی :)

001

هیچکدوم از فکرایی ک ب سرم زد رو عملی نکردم :(

واسه ارشد خوندن رو هم رها کردم و حالا ک ثبت نام ارشد شروو شده دو دلم ک ثبت نام کنم یا نه ... معلومه ک بازم نمیخونم ولی دوس دارم ثبت نام کنم :/

هیچ شعر جدیدی رو هم حفظ نکردم و هیچ چی زبان کار نکردم

خلاصه ک الحمدلله جز ب بطالت وقت نگذروندم


بعله اسم این پست باید قطار کارای نکرده و نیمه تموم باشه :)


چن روزیه ک همش تو خونه م.... تا بشورم و بسبم و بپزم ساعت از نیمه شب می گذره

زاستی راستی وقت نمی کنم


#کارای نیمه تموم#کارهای عقب مونده#بی برنامگی#

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
گلی :)